..... زندگي با ماجراهاي فراوانش

ظاهري دارد، بسان بيشه اي بغرنج و درهم باف

ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست.

چيست اما ساده تر از اين، كه در باطن

تار و پود هيچي و پوچي هماهنگ است؟

ماجراي زندگي آيا

جز مشقتهاي شوقي توامان با زجر،

اختيارش همعنان با جبر،

بسترش بر بعد فرار و مه آلود زمان لغزان،

در فضاي كشف پوچ ماجراها چيست؟

من بگويم، يا تو مي گويي

هيچ جز اين نيست؟.....



تاريخ : سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, | 14:58 | نويسنده : |

 

 

 


دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعرهای قشنگی

چون پرواز پرنده ها می خواند

 

دلم برای کسی تنگ است

کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد

و پری دلم را با وجود خود خالی

دلم برای کسی تنگ است

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید

و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد

رفت

و پایان داد

کسی

کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

 



تاريخ : یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, | 15:58 | نويسنده : parmis |

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

 

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی



تاريخ : یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, | 15:53 | نويسنده : parmis |

امروز 12 فروردین بود

و فردا 13 به دره. و 13 فروردین به نوعی اختتامبه س برا جشن نوروزی. نمیدونم انگار باید یه تجدید نظری تو سنت نوروز بکنن. چقدر ریخت و پاش

چقدر اسراف

12 ماه سال یه سربه هم نمیزنیم . بعد 13 روز عید خودمونو خفه میکنیم من که خوشم نمیاد . روزی اگه 10 جاهم بریم هنوز کم میاد . کاش یه جا همه جمع میشدن روبوسی ، گفت و خنده .کنار گذاشتن کینه ها آجیل خوردن

شیرینی خوردن و مهمونی. و دیگه همش مثل خاله بازی من بیام خونه شما شما بیایین خونه ما نباشه!



تاريخ : دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, | 21:7 | نويسنده : parmis |

 

 

 

 

 



تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, | 12:47 | نويسنده : parmis |

برف و یخ آب شد
چشمه ‏ها شد روان
 
شد زمین رنگ‏رنگ
خنده زد آسمان
 
باز دنیای ما
شاد و پیروز شد
 
آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد
 
پر شد از بوی گل
کوچه ‏ها ، خانه ‏ها
 
باز آغاز شد
رقص پروانه‏ ها
 
باز هم پهن شد
سفره هفت سین
 
سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین



تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, | 23:11 | نويسنده : parmis |

کودکان زیبا ( فرشته های روی زمین )

بچه که بودیم

ده بزرگترین عدد ما بود...

پدر و مادرمان را ده تا دوست داشتیم

از ناظم مدرسه مان ده تا می ترسیدیم

روزی یکی از بچه ها گفت که ده فیلم دیده است

همه داد کشیدند:دروغ می گویی

حتی معلم ریاضی هم ده فیلم ندیده است

معلم ریاضی هم البته در گمان ما اگر چیزی را ندیده بود

آن چیز اصلا وجود نداشت...

تعداد ستارگان آسمان شب های تابستان گاهی از ده هم بیشتر می شد

پدر می گفت نمی توان تعداد درختان جنگل های ارسباران را شمرد

ما هم فکر می کردیم که تعداد درختان باید بیشتر از ده باشد

ده عدد خیالی ما بود...

بزرگ شدیم عددهای ما هم بزرگ شدند

امروز گوش هایمان به شنیدن میلیون و میلیارد عادت کرده است

اما هیچ کدام از این عدد های بزرگ

زیبایی آن عدد ده کودکی را ندارد

تو را به اندازه آن ده تای کودکی دوست دارم.



تاريخ : پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:ده تای کودکی,, | 13:34 | نويسنده : پری |

 در سکوت شب می آید صدایی
می آید صدای گیتار از دور دستهایی
می نوازد پیر مرد از غم جوانی
می زند بر سیم گیتار زخم نهانی
نقش بسته بر دستانش سیم گیتار
که نشان می دهد از درد بسیار
دیگر نت هایش نمی خواند باهم
دیگر نمی دهد از خود صدای بم
سیم های بریده گیتارش
اشکهای جمع شده چشمانش
سخنان سنگ شده در گلویش
آرزوهای مرده در درونش
دستهای پینه بسته و خسته
گیتار پوسیده و شکسته
لباسهای ژولیده و کهنه
کفش های پاره و دریده
پاهای ناتوان خسته از رفتنش
همه نشان دارد از شب سردش
همه نشان دارد از شبی آرام
همه نشان دارد از تنهایی ناتمام
و پیرمرد مانده تنها با گیتارش
و می شکند گیتار سکوت شب تارش



تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:شعر,, | 14:25 | نويسنده : پری |

 این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 



تاريخ : چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:بچه های ناز و بلا,, | 13:46 | نويسنده : پری |

 

عبور باید کرد


صدای باد می آید، عبور باید کرد
و من مسافرم ، ای بادهای همواره!
مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به کودکی شور آب ها برسانید
و کفش های مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی خضوع کنید
دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهایی
دریچه های شعور مرا بهم بزنید
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور "هیچ" ملایم را
به من نشان بدهید.

*سهراب سپهری*



تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, | 13:5 | نويسنده : parmis |

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادن که مدهوش شدی


تو که آتشکدهء عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی


به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی


تو به صد نغمه٬زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی


خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی



تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, | 14:9 | نويسنده : parmis |

 ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه:

يکي وقت غروب


يکي زير بارون


يکيم وقتي دلي ميشکنه


من وقت غروب زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه...

 



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:دعا, | 15:17 | نويسنده : پری |

 

خواستم برایت هدیه بگیرم

گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم

برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام

بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم

به فکر فرو رفتم و

سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم

که بهترین چیز در زندگیم هست

به ناگه فریاد زدم

که قلبم را می فرستم چون

او

خود زیباست، مظهرایستادگیست

سربه زیرو با نجابتست

تولدت مبارک

 



تاريخ : دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, | 11:44 | نويسنده : parmis |

برخیز دلا که دل به دلدار دهیم

جان را به جمال آن خریدار دهیم

این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست

جان و دل و دیده را به دیدار دهیم

 



تاريخ : شنبه 16 دی 1391برچسب:, | 10:29 | نويسنده : parmis |

 

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند، و گاهی اوقات پدران هم.

 

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.

 

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند.

 

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن.

 

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد.

 

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.

 

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد، آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.
زندگی مشترک

 

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.

 

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

 

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

 

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

 

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مسئله در اختیار داشتن کارت های خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است.

 

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود.

 

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

 

در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست...

 

 



تاريخ : پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:زندگی زیباست,, | 21:4 | نويسنده : پری |

دوستم داشته باش…

چون تو را می یابم، آســــــــمان فرش من است…

رودســـــــرمست من است

من تو را می جویم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را میپویم

 

شــــادم از این پویش، مستم از این خواهش …

آه اگر پلک زنم

نکند محو شوی!

آه اگر گریه کنم

نکند پردهء اشک، نقش زیبایت را اندکی تیره کند!

از رهی می ترسم، که تو همراه نباشی با من

از شبی در خوفم، که صدایت برود، دور شود از گوشم.

آه، آن شب نرسد

یا اگر خواست رسید، من به آن شب نرسم !!!



تاريخ : پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, | 12:45 | نويسنده : parmis |

 زندگی زیباست ...

و هر روزش آغازی دوباره

برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته..

 

زندگی زیباست ...

به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...

و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ  رُز ....

زندگی زیباست ...

و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ...

بی سایه .. بی غم

 

 

زندگی زیباست ...

 

 

 

و با اندکی پستی و بلندی ...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست ...

و هرچه میخواهیم به دست نمی آید ...

هجران ها هم حکمتی دارند ..

زندگی زیباست ...

 

اما زندگی همچنان زیباست ..

 

../upload/4/0.364373001283866303_cherries-ki.jpg

 

می توان  خاطراتی خوب در ذهن حک کرد

و باقی را دور ریخت ....

یاد و خاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد

../upload/4/0.526620001283866303_tree_love_heart.jpg

 

 

پاییز را هم می توان زیبا دید

نگو خزان است و زردی ..

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند ..

همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان رامی سازند...

خش خش برگ ها هم زیباست

اگر بخواهیم..

 

../upload/4/0.703019001283866303_leaves-photo.jpg

 

../upload/4/0.836482001283866303_branch-z5q.jpg

 

مشکل همیشه هست . نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد

باید دید و نگرش عوض شود

نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را

برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی

 

../upload/4/0.003909001283866304_lup-39dh.jpg

 

 

گاه باید مسیر خود را عوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست

جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است و

همه کلیدی به دستمان خواهند داد

 

../upload/4/0.170259001283866304_arrow_sky.jpg

 

 

و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان

گسیخته نشود ...

 

../upload/4/0.326706001283866304_blue-rope-6b3.jpg

 

 

 

 

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم

و خالق ِ یکتا,  بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد

و نظاره گر و دست گیر ما ست

تنهایمان نمیگذارد

چه در سختی

و چه شادی

 

و بدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد ..

 

../upload/4/0.873640001283866304_foot_snow.jpg

 

 

و خوبی و نیکی کردن را فراموش نکنیم..

../upload/4/0.040790001283866305_hands-6t3.jpg

آری اینگونه است رسیدن به اوج ..

باید بخواهیم

نهراسیم

بتوانیم

ببینیم

تلاش کنیم

فردا را بخواهیم

 از گذشته به جز تجربیاتش ما بقی را دور ریزیم

 

 

 

../upload/4/0.372214001283866305_baloons-ji3.jpg

 

آری

زندگی با همه سختی ها و مشکلاتش

باز هم زیباست

رنگارنگ و شیرین

همچون ...

 

../upload/4/0.539396001283866305_smarties-jxs4.jpg



تاريخ : دو شنبه 4 دی 1391برچسب:زندگی,, | 21:58 | نويسنده : پری |

 شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره

 

تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــتش ور نمیداره

 

خـــدا می‌بـــینه حالــت رو .. خدا میـــدونه حسـت رو

 

از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــی‌گیره دسِت رو

 

خدا میــــدونه  تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری

 

خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری

 

خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده

 

نذار پلک‌هــا تــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده

 

خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی

 

فقـــــــــط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی

 



تاريخ : دو شنبه 4 دی 1391برچسب:شعر,, | 21:20 | نويسنده : پری |



تاريخ : دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, | 13:3 | نويسنده : parmis |

یا دنیا وفا کن با دل من

دیگه جانی نمانده در بر من

ز بس غم خوردم در این دنیا

نگشت هیچ چیز حاصل من

بیا دنیا گذشت کن از گناهم

از این عشق واز این اشتباهم

که می دانم عشق افسانه بوده

دل من بی جهت دیوانه بوده

بیا دنیا بگیر دارو ندارم    

 

به جز قلب شکسته هیچ ندارم

که می دانم خریدای نداره

دل افسون گرم بی کس و کاره

بیا دنیا نزن ساز مخالف

که غم در سینه ام موندگاره

بیا دنیا وداع کن با دل من

دگر روشن نیست شمع محفل من

که من از این دنیا می رم خداحافظ

به جز غم نبود کسی همدم من...



تاريخ : دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, | 12:47 | نويسنده : parmis |